خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 62
بازدید هفته : 284
بازدید ماه : 277
بازدید کل : 327533
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 122
تعداد آنلاین : 1
شـيـبانى گويد: بخدا كه من در خدمت على بن الحسين بودم و
فرزندانش هم حضور داشتند كه جابر ابن عبداللّه انصارى خدمت
آنحضرت رسيد و سلام كرد، سپس دست ابى جعفر (امام باقر) عليه
السلام را گرفت و با او خلوت كرد و عرضكرد: همانا رسولخدا صلى
اللّه عـليـه و آله بـمـن خـبـر داد كه من مردى از اهلبيت او را كه نامش
محمد بن على و كنيه اش ابا جـعـفـر اسـت درك مـيـكـنـم ، و فـرمـود:
چـون خدمتش رسيدى ، او را از جانب من سلام برسان ، شـيـبـانـى
گويد: جابر برفت و ابو جعفر عليه السلام آمد و نزد پدرش على بن
الحسين عليه السلام با برادرانش نشست ، و چون نماز مغرب را گزارد، على بن الحسين به ابى جـعـفر عليهم السلام فرمود: جابر بن عبداللّه انصارى بتو چه گفت ؟ جواب داد: او گفت : رسـولخـدا صـلى اللّه عـليـه و آله فرمود: تو مردى از اهلبيت مرا كه نامش محمد
بن على و كـنـيـه اش ابـا جـعـفـر است درك مى كنى ، سلام مرا به او برسان . پدرش به او فرمود: پسر جانم ! امتياز و خصوصيتى را كه خدا توسط پيغمبرش از ميان اهلبيتش تنها بتو داده بـر تـو گـوارا بـاد. بـرادرانت را از اين مطلب آگاه مكن ، مبادا درباره تو مكرى انديشند، چـنـانـكـه بـرادران يوسف براى يوسف انديشيدند. (اين
حديث چنانكه گفتيم تنها در نسخه صفوانى است و مناسب است كه در باب بعد ذكر شود).