خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 327278
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 122
تعداد آنلاین : 1
کلیپی مربوط به عاشورای سال ۱۳۸۸ و حامیان جنبش موسوم به سبز که در این روز مانند جدشان یزید و ابن زیاد و شمر به اهل بیت(ع) بی احترامی کردندحرمت شکنی کردند و مقایسه با اجدادشان.
در این پست یکی از کلیپهای بسیار زیبا با صدای مجتبی رمضانی تقدیم حضور میگردد.
دانلود ویدیو با کیفیت خوب : flv
آمار كلي شهداي جنگ تحميلي تعداد ۲۱۳۲۵۵ نفر بوده كه شامل۱۵۵۰۸۱نفر در درگيري مستقيم با دشمن ، ۱۶۱۵۴نفر در حملات دشمن به شهرها ، ۱۱۸۱۴نفر درحوادث متفرقه و ساير موارد ۹۸۸۹ نفر بوده است از اين آمار تعداد ۱۵۵۲۵۹ نفر مجرد ، تعداد ۵۵۹۹۶ نفر متأهل ، تعداد ۷۰۵۴ نفر ۱۴ ساله و كمتر ، تعداد ۶۵۵۷۵ نفر بين ۱۵ تا ۱۹ ساله ، تعداد ۸۷۱۰۶ نفر بين ۲۰ تا ۲۳ ساله ، تعداد ۲۲۷۰۳ نفر بين ۲۴ تا ۲۹ ساله ، تعداد ۳۰۸۱۷ نفر ۳۰ ساله و بالاتربوده است
نــورافشـــان کننـد کلبـــه خامــــوش دل تابـــان کنند از طبیبــــان دردشان درمـان نشد دردشــان را قدسیـان درمان کنند نوش جــان جام می عهــد الســت غســـل جــان با قطــره باران کنند با انالحـــق دم زنان منصـور وار خویشتــن را راهــی میــــدان کنند رقص آتش لایــــق پروانه هاست کاین چنین جان را فـدای جان کنند جان به اخلاص طبق وا می نهنـد تا که عالم را زخود حیـــران کنند عهد و پیمان بسته با معبود خویش عزمشـــان را تکیـه بر ایمـان کنند رو دل آوای از پـــس ایــن قافلــه تا تــو را هــم شهــره دوران کنند
-----------------------------------------------------------------------------
ای کشتگان عشق برایم دعا کنید یعنی نمیشود که مرا هم صدا کنید؟ التماس دعا دارم
-----------------------------------------------------------------------------
خدایا ما را همّتی عطا فرما تا همّت شویم چرا که همّت همّت کرد تا همّت شد. جنگ ما انبار آذوقه ای پر بود برای کسانی که برای جمع آوری آذوقه آخرت آمده بودند.
ادامه دل نوشته ها در ادامه مطلب
کلیپی بسیار تاثیر گذار که واقعا اشک ادمو در میار
پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
اگر آیدهزاران یوسف از راه
حسین بن علی همتا ندارد
سرش در روز محشر بی کلاه است
هر آن کس جز حسین مولا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چراپرونده ات امضا ندارد
اگر پرونده ات امضا ندارد
رضایت نامه از زهرا بیارد
باور کن گُلم! من همان زینبم؛ همان زینبی که هر روز، زیر آفتاب نگاه تو گرم میشد، همان زینبی که از طنین صدای تو جان میگرفت، همان زینبی که روزش را با زیارت تو آغاز میکرد و شبش را با چراغ یاد تو به پایان میبرد.باور کن همان زینب، همان خواهر، چهل روز است تو را ندیده است. بلند شو برادر گلم! چرا جوابم را نمیدهی؟ تو که همیشه به احترام حضورم میایستادی؛ حالا چه شده که حتی جوابم را نمی دهی؟آه، چه توقعی دارد زینب از تو! آخر تو که... .باشد! حالا که تو نمیتوانی، من برایت همه چیز را میگویم، آن روزِ غمگین کودکیمان که یادت هست؟! همان روزِ آتش و در و... آری! میدانم؛ حتی حالا هم طاقت شنیدنش را نداری. برایت بگویم؛ کودکان تو آواره بیابانهای بیچراغ شدند؛ یکی دو ستاره، خاموش شد تا صبح.چه کشیدیم برادر! فقط یاد
و ذکر خدا و تو و پدر و مادر و جدمان، قوت دلمان شده بود؛ وگرنه قصه به اینجانمیرسید.در راه، هر جا که شد، چراغ یاد تو را روشن کردیم.چه که بر سر آل امیه نیاوردیم؛ کوفه میلرزید از طنین صدایمان.هر اشکمان را بر چله کمان نشانده بودیم و قلب خوابآلودگان را نشانه رفته بودیم؛ اما امان از شام! تاریکی شام، بر روشنایی کلام ما پیشی میگرفت؛ اما ستاره سه ساله تو، آنجا را هم روشن کردچه بگویم برای تو که از همه چیز باخبری؟! در این چهل روز، یک لحظه نوازش صدای تو، گوشم را تنها نگذاشت.هر چه را باید میگفتم، به زبانم جاری میشد. همیشه گرمای دستان حمایتت را روی شانههایم حس میکردم. یک آن، خودم را بیتو ندیدم؛ اما چه کنم که تو خواسته بودی هر لحظه نبودنت را به یاد دیگران بیندازم و بیدارشان کنم.هر چه بود این چهل روز گذشت و من دوباره به دیدار تو آمدم.حالا نمیخواهی برای دیدن خواهرت، از جای برخیزی؟با کاروان بیاربعین عطشهای پرپر کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطشهای پرپر شده.این آتش یادها، چهل روز چون اسبان تاخته برپیکر صبر آنان بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیدهاند به نقطهای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.کاروانِ اربعین، با خطبههای گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزندهترین بیان قاب میشود و در سوزندهترین بیابان بغل بغل شعله ریخته میشود در صحرادوبیتیهای پرلهیب، سطح مصیبتزده دشت راگلگونتر میکند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است قافلهای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشوداینان اربعین را با خود آوردهاند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندیشان بریزدسلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گامهای شکیباتان که جادههای دراز شام را خسته کردهر سال، چشمان غمبار اربعین که میآید، اطراف ما پر میشود از هیئتهای مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشکهر سال اربعین، از لابهلای واژههای مذاب مداحان، دلهای آسمانی شما دیده میشود و علمهای ما از هوش میروندلباسهای مشکی تقویم، بوی قتلگاه میگیرند اربعین! به یاد روشنیِ شما شمعگونه میسوزیم و گریه سر میدهیم برای فاصلههای خود و زجرهای شماخوشا زندگی در این گریستن و مردنهای پیاپی خوشا گریستن برای داغهای زینب علیهاالسلام ، برای مصیبتهای امام سجاد علیهالسلام ، برای بیتابی بچههای آسمانسلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه میاندازدمن برای گریستن، به آغوشت محتاجم
ازبرای کربلا مرغ دلم پر میزنه
چه میشه من بیام به کربلای تو حسین
حبیبم حسین یاثارالله طبیم حسین یا ثارالله
تشنه ی آب فراتم ای عجل مهلت بده
تابگیرم در بغل قبر شهید کربلا
برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
حبیبم حسین یا ثارالله طبیم حسین یا ثارالله
رفقا دونه دونه میان به کربلا ی تو
چی میشه من بشم قاطی نوکران تو
ابى جارود (كه نامش زياد است ) گويد: امام باقر عليه
السلام فرمود: چون هنگام شهادت حسين بن على عليهما السلام
فرا رسيد، دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين عليه السلام را
طـلبـيد و كتابى پيچيده و وصيتى آشكارا باو داد، زيرا على بن
الحسين عليهما السلام مرضى از لحاظ معده داشت كه در حال
احتضارش ميديدند، سپس فاطمه آن كتابرا بعلى بن الحسين عليه
السلام داد، اى زياد! سپس بخدا آن كتاب بما رسيد، زياد گويد
عرضكردم : خدا مرا قربانت گرداند، در آن كتاب چه نوشته
است ؟ فرمود: بخدا آنچه از زمان خلقت آدم تـا بـآخـر رسيدن
دنيا مورد احتياج اولاد آدمست در آن است ، بخدا كه احكام حدود حتى جريمه خراش در آن ثبت است .
شـيـبانى گويد: بخدا كه من در خدمت على بن الحسين بودم و
فرزندانش هم حضور داشتند كه جابر ابن عبداللّه انصارى خدمت
آنحضرت رسيد و سلام كرد، سپس دست ابى جعفر (امام باقر) عليه
السلام را گرفت و با او خلوت كرد و عرضكرد: همانا رسولخدا صلى
اللّه عـليـه و آله بـمـن خـبـر داد كه من مردى از اهلبيت او را كه نامش
محمد بن على و كنيه اش ابا جـعـفـر اسـت درك مـيـكـنـم ، و فـرمـود:
چـون خدمتش رسيدى ، او را از جانب من سلام برسان ، شـيـبـانـى
گويد: جابر برفت و ابو جعفر عليه السلام آمد و نزد پدرش على بن
الحسين عليه السلام با برادرانش نشست ، و چون نماز مغرب را گزارد، على بن الحسين به ابى جـعـفر عليهم السلام فرمود: جابر بن عبداللّه انصارى بتو چه گفت ؟ جواب داد: او گفت : رسـولخـدا صـلى اللّه عـليـه و آله فرمود: تو مردى از اهلبيت مرا كه نامش محمد
بن على و كـنـيـه اش ابـا جـعـفـر است درك مى كنى ، سلام مرا به او برسان . پدرش به او فرمود: پسر جانم ! امتياز و خصوصيتى را كه خدا توسط پيغمبرش از ميان اهلبيتش تنها بتو داده بـر تـو گـوارا بـاد. بـرادرانت را از اين مطلب آگاه مكن ، مبادا درباره تو مكرى انديشند، چـنـانـكـه بـرادران يوسف براى يوسف انديشيدند. (اين
حديث چنانكه گفتيم تنها در نسخه صفوانى است و مناسب است كه در باب بعد ذكر شود).
مـحـمـد بـن مـسـلم گـويـد شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود:
چون حسن بن على عليه السلام بحالت احتضار در آمد، بحسين فرمود،
برادرم ! بتو وصيتى ميكنم ، آنرا حفظ كن ، چون من مردم ، جنازه ام
را آماده دفن كن سپس مرا بسوى رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بر تا با
او تجديد عهدى كنم ، آنگاه مرا بجانب مادرم فاطمه عليهاالسلام بر
گردان ، سپس مـرا بـبـر و در بـقـيـع دفـن كـن و بدانكه از طرف حميرا، (عايشه ) كه مردم از زشتكارى و دشمنى او با خدا و پيغمبر و ما خاندان آگاهند، مصيبتى بمن ميرسد، پس چون امام حسن عليه السلام وفات كرد و روى تابوتش گذاردند، او را بمحلى كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بـر جـنـازه ها نماز ميخواند بردند، امام حسين بر جنازه نماز گذارد و چون نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، چون بر سر قبر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نگهش داشتند، بـعـايـشـه خبر بردند و باو گفتند، بنى هاشم جنازه حسن بن على عليهما السلام را آورده انـد تـا در كـنـار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دفن كنند، عايشه بر استرى زين كرده نشست و شتافت ـ او نخستين زنى بود كه از دوران اسلام بر زين نشست ـ آمد و ايستاد و گفت : فـرزنـد خـود را از خـانـه مـن بـيـرون بريد، كه نبايد در اينجا چيزى دفن شود و حجاب پيغمبر صل اللّه عليه و آله دريده شود.حـسـيـن بن على صلوات اللّه عليهما فرمود: تو و پدرت از پيش حجاب پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله را دريـديد و تو در خانه پيغمبر كسى را در آوردى كه دوست نداشت نزديك او باشد (مقصود ابوبكر و عمر است ) و خدا از اين كار، از تو بازخواست ميكند. همانا برادرم بمن امر كرد كه جنازه اش را نزديك پدرش رسولخدا صلى اللّه عليه و آله برم تا با او تجديد عهد كند، و بدانكه برادر من از همه مردم بخدا و رسولش و معنى قرآن داناتر بود و نـيـز او داناتر از اين بود كه پرده رسولخدا صلى اللّه عليه و آله را پاره كند، زيرا خـداى تـبارك و تعالى مى فرمايد: (((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تا بشما اجازه نداده انـد بـخـانه پيغمبر وارد نشويد ـ 58 سوره 33 ـ))) و تو بدون اجازه پيغمبر، مردانى را بـخانه او راه دادى . خداى عزوجل فرمايد: (((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آواز خود را از آواز پـيـغـمبر بلندتر نكنيد ـ 3 سوره 49 ـ))) در صورتيكه بجان خودم سوگند كه تو بـخـاطـر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش بپيغمبر صلى اللّه عليه و آله كلنگ ها زدى بـا آنـكـه خـداى عـزوجـل فـرمـايـد: (((كـسـانيكه نزد رسولخدا صداى خود را فرو ميكشند، آنـهـايـنـد كـه خـدا دلهـايـشانرا بتقوى آزمايش كرده است ـ 4 سوره 49 ـ))) بجان
خودم كه پدرت و فاروقش بسبب نزديك كردن خودشان را بپيغمبر
صلى اللّه عليه و آله او را آزار دادند و آن حقى را كه خدا با زبان
پيغمبرش بآنها امر كرده بود، رعايت نكردند، زيرا خدا مـقـرر فـرمـوده
كـه آنـچـه نـسـبـت بـمـؤ مـنـيـن در حـال زنـده بـودنـشـان حـرام اسـت در حـال مـرده بـودن آنـهـا هـم حـرامـسـت ، بـخـدا اى عـايـشـه ! اگر دفن كردن حسن نزد پدرش رسولخدا(ص ) كه تو آنرا نيمخواهى ، از نظر ما خدا آنرا جايز كرده بود، ميفهميدى كه او بـرغم انف تو در آنجا دفن ميشد (ولى افسوس كه كلنگ زدن نزد گوش پيغمبر از نظر ما جـايـز نـيست ) سپس محمد بن حنفيه رشته سخن بدست گرفت و فرمود: اى عايشه ! يكروز بر استر مينشينى و يكروز (در جنگ جمل ) بر شتر مينشينى ؟! تو بعلت دشمنى و عداوتى كـه بـا بـنـى هـاشـم دارى ، نـه مـالك نـفـس خـودت هـستى و نه در زمين قرار ميگيرى ، (در صـورتـيـكـه خدا مى فرمايد: نفس ببدى فرمان ميدهد ـ 53 يوسف ))) و بزنان پيغمبر مى فرمايد: در خانه خود بنشينيد 33 ـ اخراب ).
عـايـشـه رو بـاو كـرد و گـفت : پسر حنفيه ! اينها فرزندان فاطمه اند كه سخن ميگويند، ديگر تو چه ميگوئى ؟! حسين عليه السلام باو فرمود: محمد را از بنى فاطمه بكجا دور مـيـكـنـى ، بـخـدا كـه او زاده سـه فاطمه است : 1ـ فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمروبن مـخـزوم (مادر ابوطالب ) 2ـ فاطمه بنت اسد بن هاشم (مادر اميرالمؤ منين عليه السلام ) 3ـ فـاطـمـه دخـتـر زائدة بـن اصـم بن رواحة بن حجر بن عبد معيص بن عامر (مادر عبدالمطلب ) عـايـشـه بـامـام حـسين عليه السلام گفت : پسر خود را دور كنيد و ببريدش كه شما مردمى دشـمـنى خواهيد، پس حسين عليه السلام بجانب قبر مادرش رفت وجنازه او را بيرون آورد و در بقيع دفن كرد.
عـقـيـلى از اشـخـاص نـقـل كـنـد، تا آنكه گويد: چون ابن ملجم
باميرالمؤ منين عليه السلام ضـربـت زد، آن حـضـرت بـامـام حسن
فرمود: پسر جانم ! چون من مردم ، ابن مجلم را بكش و بـراى
او در كـنـاسـه گـودال گـورى بـكـن و او را در آنجا انداز كه آنجا
يكى از واديهاى دوزخـسـت ـ عـقـيـلى گـويـد كـنـاسـه مـوضـعـى
اسـت در بـاب طـاق محامل در محل كبابى ها و كله پزها(اصول
کافی جلد2صفحه ی 69)
فاطمیه قصو گوی رنج هاست
بهترین تفسیر سوزمرتضی است
------------------
فاطمیه جنگ اشعار علی است
شرح حال چشم خونبار علی است
---------------------
فاطمیه سینه چاک دردهاست
شاهد نامردی نامردهاست
----------------
فاطمیه شرح دیوار در است
در مقام زینب پرور است
-----------------
فاطمیه ماه گل افشردن است
فتح باب تازیانه خوردن است
-----------------
فاطمیه سوز دل را باز کرد
دفتر داغ علی را باز کرد
----------------
فاطمیه قفل غم را شد کلید
چون که دارد هم شهید هم شهید
-------------------
فاطمیه صورتش نیلی شود
تارقیه شاهد سیلی شود
خیلفه های اهل سنت سه نفرهستند که اولین خلیفه ابوبکر و دومی خیلفه عمر و سومی خلیفه عثمان است این سه خلیفه یاران پیامبر اکرم(ص)و کاتبان وحی بودند.حالا چرا اهل شیعه از این سه خیلفه ی اهل سنت منتفر هستند به چنددلیل است:1-به گفته پیامبر اکرم (ص)که فرموندجانشین من حضرت علی (ع) است و هرکس که من مولایش هستم بعد ازمن علی مولای اوست 2_به گفته دیگر پیامبر اکرم که فرمودند هرکس دخترم فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته3-به گفته دیگر پیامبر اکرم (ص)فرمودند هرکس با اهل بیتم دشمنی ورزد با من دشمنی کرده و هرکس اهل بیتم رادوست بدارد مرا دوست داشته است.حالا این سه خیلفه اهل سنت که لعنت خدا بر آنان که باعث ناراحتی اهل بیت پیامبرشدندوبه گفته پیامبراکرم(ص)عمل نکردند و تفرقه بین مسلمانان ایجاد کردند و دین اسلام را عوض کردند و به گفته خودشان هرکس شش نفر از اهل شیعه را بکشند به بهشت می رونددر کجا دنیا دیدی کسی قتل انجام دهد ادم گناهکار شناخته نمی شود و به بهشت می روند و اهل سنت دارند با وهابیت یکی می شوند وبر علیه اهل شیعه درمی ایند